سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانش را به دست نیاورد، مگر کسی که درس خود را ادامه دهد . [امام علی علیه السلام]

*دریا*
نویسنده :  فاطمه(نازنین)دریایی

سلام

راستش من وبلاگمو اسفند 86 راه انداختم...اما خب تو بهمن 87 یه کم از این دنیای مجازی رنجیدم و وبلاگ دریا رو حذف کردم...اما به خاطر تشویق دوستان دوباره به راه افتاد!

جالب اینجاست که اون 21 پستی که قبل از حذف وبلاگ اینجا بودن دیگه نیستن!

اما هم خودم دوس داشتم و هم دوستان خواستن که دوباره شعرا رو بذارم... پس شعرا رو با تاریخ به روز رسانی شون تو چند تا پست میذارم...

 

چه اشتباه بزرگی مرا رقم می زد

و داشت حال زمان را کمی به هم می زد

درست مثل سکوتی که داشت پر می شد

درون حنجره ام غده ای تومور می شد 

و اشتباه همین جا درست پیش تو بود

درست مثل خدایی که قوم و خویش تو بود

چه اتفاق قشنگی مرا بسوزانی

و خاک خاطره ام را به غم بپوشانی

نمک نپاش به زخمی که خون نمی آید

قیافه ی تو به حس جنون نمی آید

نگاه مست تو اما... که کور می شد کاش

و در عزای تو قلبم صبور می شد کاش

مرا ببین که چه امروز سخت بی تابم

منی که مثل تو اصلا شبی نمی خوابم

و نحس شد همه ی لحظه ای که خوابیدم

که هی نگاه دلم را به سوگ می دیدم

به سوگ لحظه ای از عشق ، آن که دزدیدی

تو اصلا از دل و از عاشقی نفهمیدی

چه حرف مفت قشنگی است : دوستت دارم

من از تمام غزل های عشق بیزارم

دروغ روی نگاه تو باز گل می داد 

درست مثل همان روز ، من و تو در باد

تو مجرمی به گناهی که خود نمی دانی

و انتظار عجیبی است ، غم ، پریشانی...

به روی چهره ی سنگی که سخت می خندد

و خنده روی لبش بی بهانه می گندد

ببین چه رسم غریبی که در برابر غم

غرور می شکند زیر دست های قلم

که شعر می شوی آرام روی دفتر من

و توی گردش خونم و در سراسر من

چقدر جرم تو در قتل عشق سنگین است

به قول، خون تو از زخم قلب رنگین است

تمام ثانیه ها در عزا سیه پوشند

و سال ها به گذر از زمان نمی کوشند!

و من درون همین بعد از خودم مردم  

شبی که از نم چشمان او زمین خوردم

خدا کند که گریزی به روی غم بزنی

و اشتباه بزرگی تو هم رقم بزنی ...

 

یکشنبه 19/12/1386 ساعت 10:25 عصر

------------------------------------------------ 

تقدیم به دایی شهیدم :

 

از نو تمام ثانیه ها می شمارمت

ساعت به وقت تانک و مسلسل ، کنار شط

یک قرن روی دوش تو پرواز می کند

ترکش ،گلوی خشک تو را ناز می کند

مصداق آیه آیه ی تطهیر می شوی

از خاک ، از زمین و زمان سیر می شوی

حالا به رنگ سرخ اناری کشیدمت

وقتی که عاشقانه گسستی کنار شط

وقتی به دست سبز خدا متصل شدی

از گِل جدا شدی و تو آهسته گِل شدی

ای کاش بوسه ای به نگاه تو می زدم

قبل از غروب چشم تو، قبل از سپیده دم ...

دستان کوچکم به تو لبخند می زنند

قلب مرا به دست تو پیوند می زنند

پس کو؟ کجاست؟ دست تو کو مرد مهربان؟

لطفا بیا به خوابم و پیشم کمی بمان

از بس که با فشار گلو را فشرده ام

از بند بند دست زمان زخم خورده ام

دیگر به قاب تاقچمان منتقل شدی

سهم من از شنیدن این درد دل شدی...

ده، بیست ، سی ، چهل، همه جا گشتمت نبود

آیا تنی که بی سر و بی جان گسسته بود؟

یعنی که بغض خاطره را باز می کند

ترکش گلوی خشک تو را ناز می کند...

 

پنجشنبه 23/12/1386 ساعت 8:59 عصر

 


سه شنبه 88/1/4 ساعت 1:18 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ پارسی بلاگ...
بهانه!
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد....
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
کارمای نیک
این روز ها که پر شده از بی قراری ام...
فهرست
90309 :کل بازدیدها
6 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز
درباره خودم
*دریا*
فاطمه(نازنین)دریایی
اینجا فقط شاعرم...18 ساله...شبیه دریا، پر از موج...شبیه آینه، صادق...شبیه تو! مَجازی...
لوگوی خودم
*دریا*
لوگوی دوستان
لینک دوستان
عطیه پاک آیین
مرضیه فروزنده
حسین فروزنده
محمد برزگر
پگاه بهنامی
الهه ملک محمدی
هادی علی بابایی
خودم! دریا دل
علی مرادی
علی بحرانی
مهدی تقی نژاد
سید محمد رضا هاشمی زاده
حافظه ی آب
شاعر گمنام
پرستوی مهاجر
صبا
فاطمه ساجدی
سعید فروتن
لیلا سیاح پور
فرهنگسرای مردانی
زهرا سادات هاشمی
ستاره تنهایی
حمزه جمالی
استاد آل مجتبی
اشتراک
 
طراح قالب