سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[ و از او پرسیدند بهترین شاعران کیست ؟ فرمود : ] شاعران در میدانى نتاخته‏اند که آن را نهایتى بود و خط پایانش شناخته شود ، و اگر در این باره داورى کردن باید پادشاه گمراه را این لقب شاید ( امرء القیس مقصود اوست . ) [نهج البلاغه]

*دریا*
نویسنده :  فاطمه(نازنین)دریایی

کریمان جان فدای دوست کردند        سگی بگذار ما هم مردمانیم

 تقدیم به او که آهسته آهسته پر گشود...

 

یک خاطره ی همیشه مجهول ، نفس

فریاد بلند مرگ ، کپسول ، نفس

این حادثه چیست بر تو دل می بندد؟

دستات چرا حنای گل می بندد؟

این حادثه جشن اولین پرواز است

این حادثه ی نفس، فقط با گاز است

این حادثه ی ...

معلول تمام زخم های بدنت

مرگی است که ریشه می زند توی تنت

مرگی است که باورت ندارد دنیا

تا زیر پر تو مین نکارد دنیا

تابوت گذشته های کمرنگ شده

حتی دل انتظار هم تنگ شده...

تفسیر تمام فصل ها پاییز است 

دستی که گرفته یقّه را پاییز است 

از این همه سیم خاردار آمده ای

با دامن پر، پر از بهار آمده ای

غسلم بده در بهار تا پاک شوم

از خشک نفس های تو نمناک شوم...

از خشک نفس های تو ...

آری همه آرزوی تو می میرد

وقتی نفست دوباره جان می گیرد

هی زمزمه ی خدا دلم لک زده است

دیشب که خدا برات چشمک زده است!

دیشب که خدا خودش به خوابت آمد 

دیدی که از آسمان جوابت آمد ؟

یک ساعت و سی دقیقه ی دیگر را...

بسپار به سجّاده شب آخر را...

بر شانه ی کهکشان ما سنگینی

حالا همه را از آسمان می بینی

خورشید بدون تو دلش می گیرد

کپسول بدون نفست می میرد

ای خاطره ی همیشه مجهول بگو

فریاد بلندِ مرگِ کپسول بگو:

باید که بدون خس خسش سر بکنید

ای مردم شهر ، رفت ، باور بکنید...

  

سه‏شنبه 14/3/1387 ساعت 2:30 عصر

------------------------------------------------

وقتی غزل غزل به دلم پشت می کنی

دستان سرد حادثه را مشت می کنی 

یعنی مرا به واجب آیین سوختن

قربانی مراسم زرتشت می کنی

جلادْ چشم قصه ی زشت هزار شب

با چشم ، صرف فعل «مرا کشت» می کنی

حالا که خط فاصله ای بین ما نشست

در حلقه های فاصله انگشت می کنی 

گلدسته های شعر به جایت می آورند

اما به ساحت غزلم پشت می کنی

 

یکشنبه 2/4/1387 ساعت 3:8 عصر

------------------------------------------

اینو واسه اشک ها و دلتنگی های حسین کوچولو خواهر زاده ی گلم گفتم :

 دلم اندازه ی یک قطره آب است

میان چشم هایت خیس خواب است

چرا دل از نگاهت چکه می کرد؟

مگر سقف دو چشمانت خراب است؟!

 

جمعه 7/4/1387 ساعت 12:26 عصر


سه شنبه 88/1/4 ساعت 1:23 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ پارسی بلاگ...
بهانه!
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد....
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
کارمای نیک
این روز ها که پر شده از بی قراری ام...
فهرست
90163 :کل بازدیدها
5 :بازدید امروز
6 :بازدید دیروز
درباره خودم
*دریا*
فاطمه(نازنین)دریایی
اینجا فقط شاعرم...18 ساله...شبیه دریا، پر از موج...شبیه آینه، صادق...شبیه تو! مَجازی...
لوگوی خودم
*دریا*
لوگوی دوستان
لینک دوستان
عطیه پاک آیین
مرضیه فروزنده
حسین فروزنده
محمد برزگر
پگاه بهنامی
الهه ملک محمدی
هادی علی بابایی
خودم! دریا دل
علی مرادی
علی بحرانی
مهدی تقی نژاد
سید محمد رضا هاشمی زاده
حافظه ی آب
شاعر گمنام
پرستوی مهاجر
صبا
فاطمه ساجدی
سعید فروتن
لیلا سیاح پور
فرهنگسرای مردانی
زهرا سادات هاشمی
ستاره تنهایی
حمزه جمالی
استاد آل مجتبی
اشتراک
 
طراح قالب